خاطرات مایکل جکسون از زبان جانت جکسون
نوشته شده توسط : شروین یکتا

این روزا مدام به مایکل فکر می کنم . یعنی من  همیشه به اون فکر می کنم اما الان بیشتر از قبلها . از وقتی دوازده سالم بود عاشقش شدم و به عشقش افتخار می کنم و می دونم که عشق به اون برای من تموم شدنی نیست حتی تا دم مرگ و حتی در دنیای ماورا و تا ابدالاباد . خوشحالم که مدتی رو همزمان با اون روی کره زمین بودم اگر چه هیچ وقت ندیدمش اما صرف اینکه می دونم تو لحظه ای که من نفس می کشبیدم اونم نفس می کشید برام کافیه . نمی دونم شاید الان اون از حال من خبر داشته باشه الان که روح بزرگش در بهشت هست و از اون بالا من و همه دوست دارانش رو می بینه . تازه می فهمه عشق ماها بهش چقدر بزرگ بوده . اینم مصاحبه با جانت خواهر کوچیکتر مایکل .

 

برای اولین بار بعد از مرگ مایکل، جانت جکسون از خاطراتشان می‌گوید!!

 
 

مایکل عاشق خندیدن بود. آخرین باری که با هم بودیم او به سختی می‌خندید و فقط دوست داشت گریه کند. اخلاقش طوری بود که گاهی اوقات...

«برادر من هست، یعنی بود...
باید من را ببخشید، چونکه باور اینکه او اکنون در بین ما نیست بسیار دشوار است» (بخشی از سخنان جانت جکسون)
 
جانت جکسون  در  25 ژوئن در واقعه‌ای که اندوهناکترین واقعه برای خانواده‌ مشهورترین ستاره موسیقی پاپ بود برادرش را از دست داد. حالا برای اولین بار بعد از مرگ مایکل او با مجله مشهور مد آمریکایی به نام Harper's Bazaar در مورد مایکل و خاطره‌های شخصی‌ای که با وی داشته صحبت کرده و این مقاله تحت عنوان آخرین ساعتها با سلطان پاپ چاپ شده است
او درباره روز 14 مه یعنی آخرین روزی که مایکل را دیده می‌گوید: «ما روز خیلی خوشی داشتیم» خانواده با بچه‌های شلوغ و پرصدا دور هم جمع شده بود و با هم یک وعده غذای تایلندی خوردیم. (گزیده صحبتهای جانت برای اولین بار بعد از مرگ مایکل جکسون).

نشانه‌ها و شاخص‌های شخصیتی مایکل:
مایکل عاشق خندیدن بود. آخرین باری که با هم بودیم او به سختی می‌خندید و فقط دوست داشت گریه کند. اخلاقش طوری بود که گاهی اوقات شوخ طبعی‌اش گل می‌کرد و بعضی وقتی هم خشک و جدی می‌شد! او کمدی the Three Stooges را خیلی دوست داشت و به فیلمهای کمدی و مخصوصا ادی مورفی و فیلمهایش خیلی علاقه داشت. او عاشق بازی، تفریح کردن و روی صحنه بودن بود.
 
اگر یک روز دیگر با مایکل بودی: اگر من دوباره روزهای زمان بچگی‌مان را تجربه می‌کردم، مثل کارهای کوچکی که آنزمان می‌کردیم: از خواب پامی‌شدیم، به حیوانات غذا می‌دادیم و یک روز کامل را با هم می‌گذراندیم.
 
مواظبت کردن از برادر بزرگتر: او بیشتر اوقات یا پیراهن قرمز ساده و یا تی شرت سفید ساده می‌پوشید با کفشهای مشکی که همیشه یک شکل بود. مایکل خیلی ساده لباس می‌پوشید من وقتی 14 سالم بود برایش خرید می‌کردم (مایکل آن زمان 21 ساله بود). من لباسهایش را می‌شستم و اتاقش را تمیز می‌کردم. وقتهایی که مادرم به خارج از شهر می‌رفت به من می‌گفت: «تو باید مواظب مایکل باشی و من برادرت را به تو می‌سپارم» من هم وقتی که از مدرسه به خانه برمی‌گشتم اول می‌پرسیدم ببینم چیزی لازم دارد یا نه.. بعد مستقیم به مغازه می‌رفتم تا چیزی که می‌خواهد را برایش بخرم... او همچنین دوست داشت کفشهایش تمام روز پایش باشد. او انقدر کفشهای مارک penny loafersاش را پوشید که تهش سوراخ شد!!
 
اظهار نظرات پاریس در مورد مایکل: من واقعا وقتی این حرفهای مردم را می‌شنوم که می‌گویند حرف زدن دختر مایکل واقعا حس مسئولیت و وظیفه شناسی پدر بودن مایکل را القا می‌کند، به مایکل افتخار می‌کنم. پاریس واقعا دختر باهوشی است، البته همه آنها باهوش و بااستعداد هستند. او دختر خیلی شیرینی است و بچه‌ها به خوبی از عهده انجام دادن کارهایشان برمی‌آیند. آنها وقتشان را با پسر عمو و دختر عموهایشان می‌گذرانند و عشق به خانواده همه ما را دور هم جمع کرده است.

بی توجه شدن به اخبار بعد از مرگ مایکل: هفته‌هاست  که اخبار گوش نداده ام. شاید مجبور باشم از سرآشپزم بپرسم، اوباما الان چه کار می‌کند؟ من حتی یک روزنامه هم نخوانده‌ام. الان مهمترین موضوع برایم این است که یکی از اعضای خانواده ام را از دست دادم.
 
می‌دانید، من تا موقعی که کسی ازم نخواهد هیچ وقت برای نگاه کردن به کارهایی که انجام داده ام به عقب برنمی‌گردم.
اما حرفهای مایکل یادم می‌آید که می‌گفت: "تو باید کار کردن را ول کرده و از زندگی لذت ببری. درمورد همه کارهایی که کرده‌ای فکر کن، تمام کارهایی که به آخر رسانده‌ای ... پس هیچ موضوع مهم‌تری از حرفی که بهت زدم پیدا نخواهی کرد."




:: بازدید از این مطلب : 1620
|
امتیاز مطلب : 60
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 28 / 8 / 1398 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست